Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «هدانا»
2024-05-08@05:47:27 GMT

تخریب دولت؛ قاعده بازی منتقد نماها

تاریخ انتشار: ۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۰۰۷۷۵۰

تخریب دولت؛ قاعده بازی منتقد نماها

به گزارش گروه پژوهش و تحلیل خبری ایرنا ، یک ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، موج هجمه های منتقدان در قالب های تخریب، سیاه نمایی، اتهام زنی، جعل اخبار و شایعه افکنی علیه رییس جمهوری، دولتمردان و سیاست های دولت رو به روز بزرگتر می شود؛ رویکردی که در طول دولت یازدهم از سوی جریان منتقدنمای دولت، به کار گرفته شد و هنوز نیز ادامه دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


با شروع به کار دولت یازدهم، انتقادهای مخرب علیه دولت کلید خورد. این هجمه ها در جریان مذاکرات هسته ای ایران و کشورهای1+5 و سپس امضا و اجرای برجام، سمت و سویی خاص یافت و با نادیده گرفتن دستاوردهای دولت در پسابرجام هدفمند تر شد، به طوریکه منتقدان با ادعاهایی بی توجهی به اقتصاد مقاومتی، کم کاری، فساد و ... درباره دولت یازدهم، تلاش می کردند، تا نامیدی از دولت را در افکار عمومی جامعه و میان مردم گسترش دهند.
هم اکنون نیز با آغاز شمارش معکوس برای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، سوژه سازی در جهت تخریب دولت از سوی جریانی خاص، افزایش یافته است. با توجه به شدت و تنوع هجمه ها علیه دولت در چهار سال اخیر، همچنین تلاش فزاینده منتقدنماها در روزهای مانده به انتخابات، بیان نکاتی قابل ذکر است.

1-روزهای نخست دولت یازدهم، جریان مخالف پا را از دایره اخلاق و انصاف بیرون گذاشتند و نه نقادانه که با ادعای وجود عناصر جریان موسوم به«فتنه» در دولت یازدهم، در صدد برآمدند دولت را بی اعتقاد و بی توجه به اصول و ارزش های نظام جمهوری اسلامی معرفی کنند. به همین منظور در رسانه های وابسته به خود این گونه القاء می کردند که دکتر روحانی، در دولت خود بر بکارگیری عناصر فتنه اصرار دارد.
این موضوع در جریان برجام و پسابرجام نیز ادامه یافت تا جایی که برخی مخالفان بی توجه به منافع ملی با ادعای وجود جریان نفوذ در تیم هسته ای ایران، مذاکره کنندگان هسته ای را به وطن فروشی و انفعال در برابر غرب متهم ساختند.
ادعاها و بی اخلاقی های جریان مخالف در حالی مطرح شد که رییس جمهوری پیوسته بر حفط منافع ملی و «نجات اقتصاد، تعامل سازنده با جهان و احیای اخلاق جامعه» به عنوان گفتمان دولت یازدهم تاکید می کرد.

2- تبلیغات سوء و سیاه نمایی درباره عملکرد دولت یازدهم در عرصه سیاست خارجی و اقتصادی، پرده دیگری ازکینه توزی های سیاسی جریان مخالف دولت در مدت چهار سال اخیر است.
در این راستا رسانه های جریان مخالف ، تلاش دولت یازدهم برای گشایش دیپلماسی اقتصادی، علمی و سیاسی با جهان را گرایش و وابستگی دولتمردان به بیگانه تعبیر می کردند و با انتشار اخبار و گزارش های مربوط به سفر هیات های اقتصادی کشورهای اروپایی به ایران، همچنین انعقاد قراردادهای تجاری دولت یازدهم با این هیات ها در تلاش بودند که این مناسبات را به زیان کشور و منافع ملی معرفی کنند.
در شرایطی که برجام، گشایش های اقتصادی و چشم اندازهای روشنی را در عرصه های سیاسی و اقتصادی برای کشور نوید می داد، شماری از مخالفان با سوء برداشت از اظهارات دولتمردان، ادعای «بی عایدی برجام» را در بوق و کرنا می کردند و بی توجه به امیدهای مردم در این باره، پیوسته در سوت ناامیدی و شکست برجام می دمیدند.
رویکرد سیاه نمایی و تخریب عملکرد دولت به عنوان قوه اجرایی نظام جمهوری اسلامی، نه فقط تهدیدی برای انسجام و اعتماد ملی به شمار می آید که آب ریختن در آسیاب دشمن است.

3- به چالش کشیدن دستاوردهای دولت در حوزه اقتصاد با ادعاهایی همچون بی توجهی دولت به تولید داخلی، تکیه بر واردات کالاهای لوکس، بی تفاوتی نسبت به معیشت مردم، ارائه آمارهای ساختگی و عدم تعهد به سیاست های اقتصاد مقاومتی، روش دیگری است که در مخالفت با سیاست ها و عملکرد دولت یازدهم مطرح شد.
این ادعاها در حالی است که پس از نزدیک به یک دهه بحران در اقتصاد کشور، سیاست های دولت به ویژه در پسابرجام نتیجه داد و گشایش هایی هم در عرصه داخلی و هم خارجی برای اقتصاد کشور به دست آمد.
در این زمینه منتقدان با دوری از فضای نقد واقعی، ضمن نادیده گرفتن آرامش و تعادلی که در اقتصاد کشور اعم از بازار، معیشت مردم و ... به وجود آمد، دولت را به آمارسازی و ارائه ارقام بدون سند متهم ساختند.
این جریان در ادامه برچسب سازی ها و اتهام زنی ها؛ مدعی تناقض گویی در دولت یازدهم شدند و این گونه القا کردند که دولت با افزایش یارانه ها و همچنین پرداختن به موضوع سهام عدالت، رویکردی پوپولیستی را در اقتصاد کشور در پیش گرفته است.

4- جعل اخبار علیه دولت یکی دیگر از شگردهای مخالفان منتقدنمای دولت در حدود چهار سال گذشته بوده است. منتقدان بدون توجه به واقعیت های موجود و به صرف دستیابی به اهداف خود، با توسل به شایعه سازی و دروغ پراکنی درباره عملکرد و سیاست های دولت، اظهارات رییس جمهوری و دیگر دولتمردان، درصدد تخریب دولت یازدهم در افکار عمومی جامعه بودند، بی آنکه به پیامدهای این مساله در کشور بیندیشند.
نشر اخبار جعلی درباره زندگی خصوصی وزرا و مسوولان، رواج اشرافی گری، برگزاری نشست های انتخاباتی دولتمردان در چند ماه مانده به پایان سال 95، رونمایی از منشور حقوق شهروندی، سفرهای تبلیغاتی، دستاوردسازی برای برجام با هدف پیروزی در انتخابات و غیره همه و همه نمونه هایی از ادعاهای جریان مخالف منتقد نما است که در بحبوحه مباحث انتخابات 96 در چندماه اخیر، علیه دولت به کار رفته و همچنان ادامه دارد.
پیگیری این رویه در ایام انتخابات نه تنها امکان یک رقابت سالم را از بین می برد، بلکه تنش آفرینی ها و تخریبگری ها؛ اعتماد، انسجام، مشارکت و در یک معنا «سرمایه اجتماعی» را از میان می برد. جریان مخالف بی توجه به این امر با عبور از مرزهای اخلاق و به دور از نقدهای منصفانه تلاش می کنند دستاوردهای نزدیک به چهار سال دولت یازدهم را در عرصه های داخلی و خارجی نادیده بگیرند. امری که بیش از هر چیز خوشایند معاندان نظام است تا ضربه به دولت.
**پژوهشم**3050**1601**خبرنگار: فاطمه دوله ** انتشاردهنده : شهناز حسنی

منبع: هدانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت hodana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «هدانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۰۷۷۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته

می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:

این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیب‌شناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئله‌ها، بحران‌ها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آن‌ها به ابزارهایی متوسل می‌شویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک می‌کنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز می‌توان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئله‌ها، بحران‌ها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبهه‌ها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟

کمی به عقب برمی‌گردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا به‌نام چپ [خط امام] و سپس اصلاح‌طلب شناخته می‌شد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راه‌حل تبدیل شود. به‌عنوان نمونه در زمانی‌که گروه‌های سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامی‌گری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحه‌زدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی ختم شد. یا، در دوره‌ای که نظام اطلاعاتی کشور به‌شکل پراکنده اداره می‌شد و هر گروه به‌صلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و به‌عنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.

مضاف بر این‌ها می‌بایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائت‌های تئوکراتیک و جزم‌اندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر این‌ها می‌توان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحران‌هایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگ‌طلبی و تنش‌زایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات به‌رغم پرونده‌ مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بن‌بست‌شکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستی‌هایی بوده است، که فهرست‌کردن و نقد قاعده‌مند آن‌ها می‌تواند راهگشا باشد.

‌اینک اما به‌نظر می‌رسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل، اگر نگوییم به بن‌بست رسیده، دست‌کم با بحران اساسی مواجه شده‌اند. بحرانی که دامن‌گیر احزاب اصلاح‌طلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن می‌رود چون آفت به‌سراغ ریشه‌ها نیز برود.

درباره نظام ادراکی اصلاح‌طلبان. طی سالیان گذشته، مجموعه‌ای از تلاش‌ها رخ داد و کمک کرد تا اصلاح‌طلبان درکی ‌نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» به‌دست بیاورند. این تلاش‌های سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبهه‌ای، ۲) کوشش‌های محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأمل‌اند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاح‌طلبان- به‌عنوان جریان آلترناتیو- به‌شمار می‌رفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یک‌سو و کاستی‌های بسیار در تئوریک و پراتیک سیاست‌ورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست می‌پندارد، ضمن آن‌که خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش می‌کند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمان‌زدایی کند.

در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاش‌هایی رهزن و تعمیم‌های انحرافی را مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژه‌های اصلاحی می‌شوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزه‌های ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز این‌ها قبح‌زدایی کند و به‌شکل قرارگاهی بر این حوزه‌ها متمرکز شود و آن‌ها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامه‌های سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری به‌نسبت روشن از این وضعیت به نمایش می‌گذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوشش‌ها و کوشش‌های تئوریک معتبر فاصله‌ای قابل توجه دارد. به این‌ها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبان‌های خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بی‌نیاز از ایستگاه‌های مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک‌ فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاح‌طلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریت‌ستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه می‌بینیم عمده تلاش‌ جریان رقیب اصلاح‌طلبان بر فتح بوروکراسی و ویژه‌خواری، آن هم به مبتذل‌ترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمی‌توان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهم‌تر محافظه‌کاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و… را در پی داشته است. مع‌الوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو به‌حساب نخواهد آمد.

با این اوصاف می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل. برای توضیح این سرفصل نخست می‌بایست تفکیکی میان سیاست پایین‌دستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک به‌نظر می‌رسد کفه سیاست بالادستی به‌ سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورای‌های قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پایین‌دستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پایین‌دستی به‌حدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچ‌گونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دست‌کم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرف‌کننده، آمار گران‌فروشی و گران‌فروشان را گزارش می‌کردند!

این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاح‌طلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودی‌ها (inputs) با واقعیت همخوان‌اند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت‌ کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثال‌هایی را ذکر می‌کنم که به‌ نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان شده‌اند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان می‌داد. برای نمونه می‌توان به مجموعه بیانیه‌های تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آن‌که در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفت‌وگو و نقد در عرصه عمومی را به‌دنبال داشتند. حال آن‌که امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:

الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،

ب. مسئله خصوصی‌سازی،

پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،

ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آن‌ها و فقدان توان چانه‌زنی مؤثر این قشر،

ث. مسائل نظام درمان و تعرفه‌ها،

ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،

چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرک‌های عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…

کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راه‌حل صورت نمی‌پذیرد یا اگر هم تلاشی صورت می‌گیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمی‌کند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به این‌ها اضافه کنیم مواردی که به سیاست‌های کلی نظام راجع است و اساساً باب گفت‌وگو درباره‌شان بسته است؛ خواه به‌علت محافظه‌کاری، خواه به‌دلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه به‌سبب انذارها و محدودیت‌ها.

این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را به‌دنبال دارد. نخست آن‌که کارویژه اصلاح‌طلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربه‌گیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان می‌رود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم می‌بیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان می‌دهد. دوم آن‌که، جامعه به‌سوی نوعی خودبسندگی هدایت می‌شود و بی‌پشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد می‌شود و به‌شکل اقتضایی عمل می‌کند. نام این وضعیت را می‌توان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه به‌غایت افزایش پیدا می‌کند و مردم مستمراً متحمل هزینه‌های گزاف می‌شوند. ضربه‌ناپذیری- یا ضربه‌پذیری حداقلی- مردم به‌شکل توده‌ای در دولت اصلاحات می‌تواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربه‌پذیری توده‌ای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست به‌عنوان ضربه‌گیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.

سوم آن‌که متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاح‌طلبان تحمیل می‌شود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئله‌یابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگ‌اندازی‌ها در پروسه‌های اصلاحی، و برگشت‌پذیری آن‌ها به مؤلفه‌هایی چون «لحن»، «ادبیات تحریک‌آمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آن‌که می‌توان فهرستی از لحن‌های آرام، و ادبیات غیرتحریک‌آمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم‌» است. چنانکه اختلال در نظام مسئله‌یابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون می‌شود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علت‌العلل مسائل معرفی می‌شود. حال آن‌که اساساً منطق اصلاحات، نه خصم‌پرور است و نه حذف‌محور.‌

در بخش‌های بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.

دیگر خبرها

  • امیرعبداللهیان: جایگاه ترکیه در سیاست همسایگی ایران ویژه است
  • فرماندهی واحد، نیاز تحقق توسعه دریامحور است
  • کنایه تند روزنامه جمهوری اسلامی به مهدی نصیری
  • سیاست همسایگی دولت سیزدهم
  • مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • وزیر اقتصاد: رشد اقتصادی سال ۱۴۰۲ یکی از باکیفیت‌ترین رشدهای اخیر ایران است
  • آحاد مردم در نظارت و مدیریت اقتصادی مشارکت خواهند داشت
  • رشد اقتصادی سال ۱۴۰۲ یکی از باکیفیت‌ترین رشدهای اخیر ایران است
  • انتقاد یک نماینده مجلس از ناکارآمدی وزرای رئیسی /جا داشت وزرای بیشتری استیضاح می شدند / در مجلس با دولت رودربایستی‌هایی داشتیم